آواآوا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

آوا

بازی 45

بیست و هشت ماهگی آوا: کارهای جدیدت همچنان سعی می کنی همرنگ ها کنار هم باشن و شکل ها جور باشه و یک کار نسبتا متفاوت از دختر گلم. بالاخره ساختار شکنی کردی عزیزم   همچنان مشغول بودی و من با کمال شرمندگی مرخص شدم تاریخ عکس ها : 1392/07/22 ...
22 مهر 1392

نه!

دارم یکی از تقاضاهات رو رد می کنم. من: نه! الان وقتش نیست. آوا: نه!!!!!!!!!!!! مامان. من می گم نه. شما باید بگی بله ...
15 مهر 1392

صحبت کردن و دعوا کردن 2

خیلی دوست داشتم بدونم ایده صحبت کردن و دعوا کردن از کجا توی ذهنت شکل گرفته که امروز خیلی اتفاقی کشفش کردم، وقتی داشتم کتاب سیب و خرگوش رو برات می خوندم. داستان یک سیب که خرگوشی می بینه و کلاغی از درخت می چینه و خارپشتی می گیره و بعد هر سه برای تصاحبش دعوا می کنن. اما بعد از صحبت کردن، تصمیم می گیرن که سیب رو عادلانه تقسیم کنن و هر کدام تکه ای از سیب رو بردارن. این داستان و اینم برداشت دختر گلم از داستان... صحنه دعوا کردن ...   و صحنه صحبت کردن ... تاریخ عکس ها: 1392/07/11 الهی مامان فدات شه که اینقدر دقیق استنباط می کنی ...
11 مهر 1392

بازی 43

بیست و هفت ماهگی آوا: خیلی گرفتارم عزیزم. این چند روزه مریض بودی و من مشغول. لپ تابم مشکل پیدا کرده و با سیستم بابا راحت نیستم. شاید نتونم زود به زود بیام و برات بنویسم. این چند روزه گیره به دست شدی حسابی همه چیز از وقتی شروع شد که جعبه گیره سرتو کشف کردی و ... اول از همه اومدی سراغ من و تصمیم گرفتی منو خوشگل کنی کلی با موهام کلنجار رفتی تا بالاخره رضایت دادی به اتمام کار تقریبا یک روز تمام با اون گیره های آویزون تو خونه راه می رفتم و شما هم خوشحال ... می گفتی :"ببین ... ، مامان چقدر خوشگل شده" . بعد از سپری شدن اون یه روز نسبتا سخت، دیگه نیومدی سراغم. و عوضش ... این لیوان رو "خوشگل" کردی موه...
1 مهر 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آوا می باشد